طراح گرافیک و دانش آموز

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وبنوشت علی ناصری نژاد» ثبت شده است

لورل و هاردی ...

هاردى: معذرت میخوام بهت گفتم احمق !

لورل: اشکال نداره،خودم که میدونم احمق نیستم:)) 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
علی ناصری

بعضی آدما شاید کینه به دل نگیرن , اما ...

میدونی !
بعضی آدما شاید نرنجن کینه به دل نگیرن...
ولی با هربار دلشکسته شدن سردتر و دورتر میشن...
 تا اینکه دیگه بیخیالت میشن فداتشم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی ناصری

همین که آدم باشد کافیست ...

آدم بساز
فرقی نمی کند
برفی باشد
یا چوبی
یا گلی
همینکه آدم باشد کافیست...

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
علی ناصری

بلک فرایدی به سبک ایرانی ! (عکس)

عکسها:هجوم ودعوا برا خرید درحراج بلک فرایدی خارج
اگه این عکسا ایران بود شاهد صدها مطلب در نقد وفحش وتمسخر مردم بودیم

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ناصری

دختری ناشنوا که در ۱۵ سالگی پس از بارها تجاوز حامله شد (تکان دهنده)

لیلا برای فرار از جامعه روی درخت رفته. شب‌های متوالی بدن نحیفش را بالا کشیده. با یک‌لا ملحفه در سرمای پاییزی تهران کز کرده روی شاخه‌های نه‌چندان مطمئن، از ترس آزار و اذیت؛ تجربه‌ای هولناک که بارها‌ و بار‌ها دچارش شده؛ بی‌صدا، بی‌فریاد با زخم‌های عمیق بر تن و روحش.

 

.::بقیه گزارش در ادامه مطلب::.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ناصری

ساعت 00:00 (عکس!)

ساعت  00.00 بوقت دل سرد این بچه ها 
چرخی نگردد ..دورحق .. ازبیخ واصلش برکنم
 گردون اگر دونی کند ...من چرخ گردون بشکنم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی ناصری

مشکــل رابـطه های امـروزی ...

مشکل رابطه های امروز نخواستن همدیگه نیست،
خواستن یکی دیگست، با حفظ رابطه قبلی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی ناصری

لهجه !

خندیدن به "لهجه" آدمی که زبان مادری اش "فارسی" نبوده و مجبور به تکلم و نوشتن به زبان فارسی شده , یه کار بی شعورانه و غیرفرهنگی هستش ... چند بار باید بگم اینو؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی ناصری

درد مردم قابل تصویر نیست (عکس)

آمدم ...تا درد را معنی کنم
بلکه جای خویش را پیدا کنم
 آمدم ..دیدم که جای لاف نیست
درد مردم ...قابل تصویر نیست 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی ناصری

زندانی شدن ممد مایلی! (طنز)

 

مایلی کهن رو به دیوار روی طبقه ی ِوسطِ تختِ چند طبقه زندان دراز کشیده و به پوستر جوانیِ فریادشیران خیره شده. به یاد روزهای اولین و آخرین باخت به قطر که در مغناطیس نگاه عاشقانه با فریادشیران تمام می شد. پودر می شد. در وهم پاگیر نشده بود که صدای قژقژِ در کشویی سلول آمد.
- زندانبان-قلعه نویی- صدایش کرد و گفت: بزرگوار وقت حمومته.
- میلی کهن برگشت. نگاهی غضب آلود کرد، گفت: نمیام قندلی. تو بگی نمیام. مگه غسل واجبم؟
- بابک زنجانی که تخت بالایی خوابیده بود شاکی شد و داد زد: دِ برو باز می خوای دعوا درست کنی؟ هدیه تهرانی هم انقدر ناز نداره.
- مایلی کهن سر کج کرد سمت بالا: دیشب صدای تاست میومد نذاشتی بخوابم. از آقا قلدره یاد گرفتی دیگه مختلس.
- مسعود کیمیایی طبقه پایین خوابیده بود. از جا که بلند شد گومپ سرش خورد به میله ی بالای تخت. سر درد گرفت. صورتش را جمع کرد و زیر لب گفت: هنوز وقتی دردم می گیره حس می کنم که جون دارم.
راهش را کج کرد و رفت سمت قلعه نویی، صورتش را بوسید و در گوشش چیزی گفت و با هم خندیدند.
- قلعه نویی خنده اش تمام نمی شد صورتش را نزدیک کیمیایی کرد و گفت: تازه ماجرای مرغوبکار رو برات تعریف نکردم. بعد خودش را جمع و جور کرد و نیمه خندان رو به مایلی گفت: ببین بزرگوار من وقتم را صرف دوست داشتن کسانی می کنم که دوستم دارند نه کسانی که از من متنفرند. دکتر مصدق.
- مایلی کهن سرش را انداخت پایین و از روی تخت بلند شد. سمت قلعه رفت. نگاهش کرد و گفت: دستبند بزن.
- قلعه نویی نگاه تمسخر آمیزی کرد و گفت: عشق دستبندیا. تو زندان که کسی دستبند نمی زنه.
- کیمیایی عینک اش را عقب انداخت و به مایلی کهن خیره شد. آنی گفت: حرمله لاس نزن برو دیگه خوش می گذره.
- مایلی کهن دمپایی هایش را پوشید و کشان کشان رفت سمت حمام. در حمام را باز کرد و رفت تو. قلعه را صدا کرد و گفت: قندلی بی زحمت یه شامپو و کرم پری زن برام بیار. حوله هم یادت نره.
- قلعه با بی تفاوتی دستش را جلو آورد و گفت: بیا برات اووردم. یادم بود.
- مایلی کهن وسایل را گرفت و تندی در را بست و شروع کرد به خوردن کرم پری زن. زیر لب گفت: قربتاٌ الی السعید امامی.
قلعه نویی آرام آرام از در حمام دور می شد و در راهرو راه می رفت و مطمئن بود مایلی نمی میرد. مثل همیشه توی پمپ کرم را با شکلات سفید پر کرده بود. مسعود کیمیایی هم توی چشمهایش اشک جمع شده بود و نگاه می کرد.

 

"هـادی رجـب"

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی ناصری