رفاقت ...

رفیقـا کم باشن... 

اما تک باشن... 

پاییز هم گذشت و نیامدی ...

پاییز و کوچه های پرخاطره و تنهایی! 

شرم میکنم ...

شرم میکنم 

با ترازوی کودک گرسنه ای که در پیاده رو نشسته است 

وزن سیری ام را بکشم... 

زندگی بار گرانی ست که بر پشت پریشانی توست !

زندگی بار گرانی ست که بر پشت پریشانی توست !

کار آسانی نیست

نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن . . . 

دنیای ما اندازه هم نیست ...

 دنیای ما اندازه هم نیست 

من خیلی وقتا ساکتم سردم

وقتی که میرم تو خودم شاید

پاییز سال بعد برگردم...

می دانی چه حسی دارم؟؟؟

می دانی چه حسی دارم؟؟؟ 

حس آن پرنده که خیلی وقت بود عاشق پرنده ی  فلزی نرده ی ایوان شده بود ... 

از آتش عشق هر که افروخته نیست

با او سر سوزنی دلم دوخته نیست

تبلت های لعنتی ...

تبلت های لعنتی ... !

وعده ما باشد برای همان روز...

گفتم 

" خدایــا " 

برای چى دلم را شکست و رفت.

گفت.

نگران نباش او هم براى خوشبختیش

  به آسمانم رو مى اندازد .

   وعده ما باشد برای همان روز..

چه کارت با دل مردم..!؟

به دست آور دل من را،

چه کارت با دل مردم..!؟

تو واجب را بجا آور

رها کن مستحبی را... 

به هیچ حیله در آغوش در نمی آیی

به هیچ حیله در آغوش در نمی آیی

مگر تو را ز نسیم بهار ساخته اند؟!