وقتی آقای ر، معلم کلاس سوم دبستان متوجه شد حمید و مرتضی و یاسین و محمدرضا، تکالیفشان را انجام نداده و کتابهایشان را با خود به کلاس نیاوردهاند. همین کافی بود تا آقای معلم، مبصر کلاس، امیرحسین را مامور کند تا آن ٤ نفر را به سرویس بهداشتی مدرسه ببرد، بالای سر آنها بایستد و آنها را مجبور کند تا دستشان را داخل کاسه توالت ببرند ...
"بقیه ماجرا در ادامه مطلب "
گفتم
" خدایــا "
برای چى دلم را شکست و رفت.
گفت.
نگران نباش او هم براى خوشبختیش
به آسمانم رو مى اندازد .
وعده ما باشد برای همان روز..
بدی ادم نمک نشناس اینه که وقتی یاد کارایی که براش کردی میوفتی از خودت بیشتر بدت میاد تا اون